ایلیاایلیا، تا این لحظه: 10 سال و 22 روز سن داره

تولد یک زندگی

روزای سخت مامان

   سلام عزیز  مامان وبابا  دیروز سونو داشتم خوشحال که میخوام ببینمت حس شیرینی که هر مادری آرزوشو داره  کلی منتظر شدیم تا نوبتم شد این بار بابا رو نذاشتن بیاد داخل کلی بابا صحبت کرد که این حق پدر  که بیاد داخل وهم کنار همسرش باشه وفرزندش رو ببینه اما نذاشتن دیگه  اخه این بار دکی گفت برید اینجایی که میگم  خوشگل مامان وبابا شما وزن گرفته بودی از 735 گرم اومد بودی 1086 گرم کلی خوشحال شدم با اینکه دکی سونو گفت خیلی ریزی  از هفته بارداریت  اما من خوشحال شدم که وزن گرفتی تو این هجده روزه شما الان 29 هفته و4 روزت قربونت برم ---------------------------------------------------------------...
28 بهمن 1392

وقایع هفته 26 تا 28

                 سلام کوچولوی مامانو بابا خوبی؟ بازم ما دل نگران تو شدیم  چهارشنبه مورخ 9 بهمن وقت سونو وآز خون دیابت ما بود  با  بابا رفتیم ازمایشگاه و خون دادم بعد یه مامان 50 گرم قند گلوکزی دادن بخوره وای که چقدر بد بود   باید یه ساعت بعد از خوردنش دوباره خون میدادم  پس تصمیم گرفتیم با بابا بریم سونو  وقتی نوبتم شد رفتیم داخل ودکتر سونو  همون اول گفت (اصلا نمیتونم اون لحظات رو به یاد بیارم  خیلی بد بود خیلی  خلاصه مینویسم برات) با لحن بدی  وزن جنین از هفته ای قرار گرفته کمتر  وگریدش بزرگتر   ب...
18 بهمن 1392

ورود به ماه هفت

                                                           جمعه 4 بهمن  1392  ساعت 21:25 سلام عزیز مامان وبابا چند وقته نشد بیایم برات بنویسیم  اخه بابا درگیر کارشه  من هم که شبا نمیتوتم بخوابم شدم شب زنده دار وصبحا میخوابم اخه همش درد دارم یا پای راستم میگیره یا نفسم بند میاد. به پهلوی راستم که اصلا نمیتونم  بخوابم همش سر میخور...
4 بهمن 1392

پایان آذر و آغاز دی

در این روزهای سرد آغازین زمستانی ، شازده پسر من تقریبا بیست و یکمین هفته زندگیشو داره داخل رحم گرم مادرش میگذرونه ... بهترین جای دنیا  ، امن ترین جای دنیا ...جائی که انسان وقتی از اون خارج میشه و از زندگی درون رحمی فاصله میگیره و در دنیای بیرون قدم میگذاره و بزرگ شدن رو تجربه میکنه تازه قدر وقیمتش رو میفهمه و همواره هم در حسرت اون خانه گرم و امن باقی میمونه. از این فلسفه بافی های کم فایده که بگذرم  میخوام نگاهی به چند روز اخیر بندازم  و از دو رویداد این هفته  عکسی و اشاره  ای بیارم و اونهارو به تقویم وبلاگی پسرم  اضافه کنم . یکی شب چله ای که گذشت  و یکی هم  روز اربعین که الان تو ساعات پایانیش هستیم ....
2 دی 1392

حس قشنگ تو

جمعه 15 اذر  ساعت :18 سلام گل مامان وبابا نیم ساعت پیش حست کردم برای اولین بار  این از دیدنت توی مانیتور  هم  شیرین تر بود خود خود خودت بودی هنوز گیجم که واقعا تو بودی  ؟ مثل یه حباب  روی  آب  که میترکه واب تکون میخوره  منم همین حس قشنگ رو داشتم اولش واقعا هنگ کردم اما وقتی ادامه دادی باورم شد  که تو هم  توانت بیشتر داره میشه وکم کم  باید منتظر واکنشهای بیشترت  باشم خدایا شکرت چی بهتر از این دیروز  داشتم وبلاگت رو بروز میکردم  اخه برف داشت میومد منم شروع کردم به نوشتن که برقا رفت تا ده شب اون موقع هم مامان خوابید میبوسمت گلم    امضا :...
15 آذر 1392

سیاه سفید بودن بارداریم

امروز جمعه هشت اذر و هجده هفتگی تو گلم سلام گلم خوبی  سونو های اخیر که میگه خدا رو شکر شما خوبی  ششم اذر عمو ی بابا فوت کرد خبرش رو ساعت سه صبح دادن  مامان گوشی رو برداشت از خواب پریدم  وگوشی رو برداشتم  صدای جیغ وگریه میومد خیلی ترسیدم  اعظم دختر عموی بابا هی صدام میزد وگریه میکرد وبابا رو میخواست با ترس گوشی رو دادم به بابا طفلی خواب بود  چنان از خواب پرید وقتی صداش کردم  وقتی گوشی رو قطع کرد مونده بود چیکار کنه  میخواست تنهایی بره که من نذاشتم وباهم رفتیم  منم درد داشتم اما رفتم وقتی اونجا رفتیم حال بابا بد شدو گرفتنش تا به خودش اومد  یاد من افتاد  خاله پانی کنارم ب...
8 آذر 1392

یه شب بارونی

امروز چهار شنبه  29ابان  16 محرم  ساعت 21:20 دقیقه یه سلام بارونی به جیگر مامان وبابا  خوبی ؟خدا رو شکر دکتر که گفت شما خوبی  الهی شکر مهم خوب بودن شماست  مامان دردا رو تحمل میکنه  مامان عاشق هوای ابری وبارونیه  اما متاسفانه دکتر عزیز قدغن کرده راه رفتن رو  گفتم پس چطوری برم بیرون گفتن پسمل شما سلطنت طلبه فقط با ماشین حال میکنه این طرف واون طرف بره  جدی میگم خودش گفت  .یعنی از حالا انقدر ناز داری مامان ؟ بابا میگه خودم نازشو میخرم  !!!! عجب دلم میخواد   زود این چند ماه هم بگذره و شما سالم وسلامت بیای بغلمون   الهی امین میگن زیر بارون دعا ها&nb...
29 آبان 1392

یه هفته پردرد دیگه( شانزدهمین هفته)

    فریاد بزن که کربلا ماتم نیست میراث حسین، درد و داغ و غم نیست جان مایه ی نهضت حسینی اینست : "هر کس که به ظلم تن دهد، آدم نیست"    چهار شنبه بیست ودوم آبان مصادف با  تاسوعای حسینی  و  ورود شما به هفته هفدهم زندگی قشنگت در رحم مامان! سلام عزیزم خوبی  دکترا که میگن خوبی   الهی همیشه خوب باشی از اول هفته مامان استراحت مطلق شده  چرا ؟ به خاطر اینکه مامان همش بالا میاره و دردای زایمان از حالا شروع شده  خیلی درد کشیدم تا امروز که یه کوچولو بهتر شدم  وبابا اجازه داد بنویسم برات   خیلی دعا کردم که سالم به دنیا بیای و منم این چه...
22 آبان 1392

یک هفته پر دردسر

هفته گذشته و کمی قبلترش ( نیم هفته قبلترترش!) هفته پر دردسر و سختی برای من و همسرم بود . مادر کنجد ما - که حالا به گفته مدارک باید اندازه یک لیموی کوچیک باشه - حال و روز خوبی نداشت و مدام با مشکلات گوارشی و تهوع و استفراغ دست و پنجه نرم میکرد . طفلی همسرم بدجور بیمار بود و درد وناراحت زیادی رو تحمل کرد  و این بدحالیش ، حال منو هم بدکرده بود . اینکه یک زن باردار نتونه چیزی بخوره و هرچی هم که بخوره بالا بیاره اصلا چیز خوبی نیست و هم برای سلامت خودش و طبعا سلامت جنینش حسابی نگران کننده اس.  چون مصرف داروهای خاص هم در این دوره ( سه ماهه اول) یا ممنوع است و یا با ملاحظات زیاد و احتیاط کامل همراه است  موجب شد که همسرم درد و ضعف ...
9 آبان 1392