ایلیاایلیا، تا این لحظه: 10 سال و 22 روز سن داره

تولد یک زندگی

کابوس بارداری

همزمان با همسرم که دوره بارداری را میگذراند همسر یکی از نزدیکترین دوستانم نیز باردار شده بود .تقریبا به فاصله چند هفته با هم باردار شده بودند و من به شوخی میگفتم انگار شما دونفر بر سر باردار شدن هم با هم رقابت دارید و با هم  همچشمی کردید .   خوشحال بودم که دوست صمیمیم  نیز همزمان با من دارد تجربه پدر شدن را طی میکند و به احتمال زیاد هردوی ما داریم تجربیات یکسانی را در کنار همسرانمان  میگذرانیم و از این جهت اوقات خوشی داریم و البته این اوقات ،خالی از اضطراب و نگرانی هم نیست . گه گاه  هردویشان با هم تلفنی گفتگو میکردند و همسرم از تجربیات و اطلاعاتش برای بهتر گذراندن دوره ابتدائی بارداریش به او راهنمائی و کمک میداد . اما نمیدانم چه شد و چه ا...
2 آبان 1392

انجام مرحله اول غربالگری

هفته گذشته همسرم وارد دوازدهمین هفته بارداریش شد و ما هم طبق روال هفته های 11 تا 13 رفتیم برای انجام مرحله اول غربالگری که شامل  سونوی NT و آزمایش خون بود. هردو رو تهران انجام دادیم (ما کرجیم ) و این به خاطر  این بود که احساس کردیم اگر در مراکز شناخته شده تهران انجام بشه از ضریب اطمینان بیشتری برخورداره و ما هم که داریم هزینه میکنیم و دیوار به دیوار این پایتخت عزیز هم که هستیم پس چرا که نه ؟ در اتاق سونو گرافی اینبار من خیلی ریلکس بودم و همسرمحترمه کمی استرس داشت که آیا صدای قلب رو می شنویم یا همه چیز خوب خواهد بود یا نه ؟ خدایش سونوگرافی سه و چهار بعدی واقعا چیز خوبیه !! من که حیران شده یودم از قدرت این تکنولوژی که چطور ابعاد و حالات فیز...
2 آبان 1392

دیدار

بعد مدت نزدیک به یک ماه  دوری بالاخره بار سفر بستم و به قصد دیدار همسر تازه باردارم روانه شهرستان شدم و الان مدت دو روزی است که کنار همیم و من حس «پدر خواهم شدن» را ملموس تر درک میکنم . چند روزی که اینجا میمانیم و بعد با هم برخواهیم گشت به خانه ...باز به همان شهرهای شلوغ و پرترافیک ....وبراستی نعمتی  ست خلوتی و هوای پاک و غذای سالمتر اینجا و مطمئنا برای مادرارن باردار و نوزادانشان رشد و نمو در این فضای سالمتر به مراتب بهتر و مفید تر از  تنفس انواع سموم و آلودگی هاست....چاره چیست ؟ مجبوریم به همین زندگی شلوغ و وآلوده. هوای این روزها هم که شباهتی به نزدیک شدن پائیز و دمدمای مهر ندارد و مثل سالهای گذشته نیست نه بارانی و نه خنکائی.... طبیعت هم ل...
2 آبان 1392

دست نوشته مامان

امروز مصادف با میلاد  امام رضا  و26 شهریور  ماه 1392 این اولین دست نوشته  منه  برای تو   واقعا نمیدونم از کجا شروع کنم  از قبل از متوجه شدنم به اینکه تو  رو خدا داد بهمون یا وقتی که متوجه شدم اومدی تو دل مامان  از روزی مینویسم که متوجه شدم تو توی وجودم شکل گرفتی  با گریه اومدم پیش مامانی عزیز  طفلی خیلی ترسید تند نمازشو تموم کرد وهی میپرسید چی شده اتفاقی افتاده؟ اما من اصلا نمیتونستم حرف بزنم  خاله فاطمه از صدای مامان بیدار شدو با چشمایی ترسون بهم نگاه میکرد وقتی اون فهمید قضیه چیه مامانی عزیزت رو روشن کرد  اصلا باورم نمیشد خدا تو رو بهم هدیه داده   تا وقتی رفتم آز بارداری دادمو جوابش رو خاله مریم رفت گرفت وقتی در سالن رو باز کرد ناراحت بو...
2 آبان 1392

اولین تصویر نی نی ما

بعد از دو روز که از سفر برگشتیم و رتق و فتق امور منزل و دیگر امور ، دیروز همسرم با مراجعه به مامای خودش دستور سونوگرافی گرفت و به اتفاق رفتیم تا قطعی ترین شرایط فرزندمونو بررسی و از سلامتش مطمئن بشیم . هردومون تا حدی نگران بودیم و افکار منفی متفاوت ذهنمونو مشغول کرده بود . اینکه اگه داخل ساک حاملگی خالی باشه یا نبض نداشته باشه یا حاملگی خارج فضای رحمی اتفاق افتاده باشه و چه و چه و چه ! خب اینها تا حدی هم بنظرم طبیعی ست. داخل مطب سونوگرافی تا رسیدن نوبتمون کلی دقایق نگران کننده رو سپری کردم هرچند بروی خودم نمی آوردم تا همسرم استرس نگیره ...تا بالاخره رفتیم داخل ... دکتر ازم خواست داخل برم و ما هم یواش نشستیم کنار همسرگرامی و با دلهره چشم دو...
2 آبان 1392

به قول بابا اولین عکس نینی ما

سلام جیگر مامان وبابا  عزیزم دیروز دیدیمت  وایییییییی حس فوق العاده ای  بود هنوز که هنوزه وقتی بیاد دیروز می افتم سرشار از شادی میشم  هههخخخ بابات خیلی استرس داشت  پر واضح بود که داره خودشو به کوچه ای علی چپ  میزنه که چی من استرس ندارم  اما مامان اروم بود حتی به بابای گفتم که خدا کنجدمون رو تو ماه برکتش داده مطمینم که سالمه  بچه ای ما سالم به دنیا میاد  .اون لحظه ای که دیدمت اشک تو چشام جمع شد به خصوص که دکتر مانیتور رو به طرفم دادم قلب کوچولوتو بهم نشون داد  بابا دستم رو فشار دادو همش خدا رو شکر میکرد  اون لحظه دعا کردم خدا این لحظه رو برای همه بیاره حال مامان از دیروز بدتر شده  اخه باز اسیده معده اش زیاد شده ونمیتونه ضد اسید بخوره به ...
2 آبان 1392

جواب ازمایش مامان

 سلام ناز مامان وبابا خوبی  ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ امروز نهم مهر  مصادف با هفته ای دهم به وجود اومدنته عسیسم دیروز حال مامان خیلی بد بود  همش بالا می اوردم وسردرد  وحشتناک  وفشار مامان خیلی افت کرده بودو لرز داشت  زنگ زدم بابا از سر کار اومد  طفلی خیلی نگران شده بود همش میگفت ما نخوای بچه کی رو باید ببینیم  تو اون حال بدم باید این اقا بابای شما رو هم اروم میکردم  عجب  بهش گفتم  حاضرم تحمل کنم اما بچمون سالم باشه  خلاصه  رفتیم جواب ازمایش رو گرفتیمو  اومدیم خونه  اخرش خوابم برد سر شبی  تا امروز صبح که ساعت نه اماده شدم رفتم پیش دکترت  تا ساعت یازده ونیم منتظر تا نوبتم بشه  که یهو دیدم  بابا روبروم وایستاده اخی نازی دل نگران مامان بوده ترسیده حال...
2 آبان 1392

خبر پدر شدن، آغاز ماجرا

این وبلاگ را برای مرور  وقایع زندگی کودکم از بدو تاسیس! (شنیدن خبر بارداری همسرم) تا زمان افتتاح ( تولدش) و بقیه مراحل رشد و نموش گشودم .یک مرورگر خاطرات که در آن منو همسرم به اتفاق   ،از احساس و حوادث زندگی نوشکفته خودمان تا نورستگی و نوشدگیش  خواهیم نوشت. شروعش هم مصادف شد با گرفتن خبر باردار بودن همسرم که همین امروز تلفنی دریافت کردم . و من هم به یمن این خبر یکی از کارهایی که نصفه شبی دست به اقدامش شدم همین تشکیل وبلاگ است که اولین چیزی باشد که سند میزنم به نامش یک جا ، تا چه زمان خودش اینجا بتواند بنویسد از خودش. چه خیال شیرینی .....چرا که  نه! برای همین هم  از جمع بستن افعال خودداری کردم تا هر طور که خواستیم بنویسم و مطمئنم که او ...
2 آبان 1392

روزای بهتر

بعد دو روز از خبر بارداری همسرم ،تعداد بیشتری از اطرافیان از این موضوع مطلع شدن که مارو هم بعضا از الطافشون بهره مند کردن که تبریک بابا و از این حرفا... یه طرف مغز من خوشحاله از این موضوع و طرف دیگه اش همچنان نگران!! نمیشه نگرانی نداشت خب.  چیزی که بیشتر از باردار شدن یه خانوم مهمه سلامت دوره بارداری و حفظ جنین در طول دوران بارداریه ...بقیه مسائل مثل مشکل دار نشدن بچه و غیره و غیره هم که اضافه بر مسائل دیگه موجب نگرانی آدم (در اینجا پدر) میشه. من و همسرم چون رابطه فامیلی نزدیکم داریم هردومون مقداری نگران این مسئله و تاثیراتشم هستیم البته  اقدامات مشاوره ای قبل ازدواج انجام شده و همه چی مارو خاطر جمع کرده که با الطاف الهی نباید نگران چیزی خاصی...
2 آبان 1392