یکماهگی ایلیا
امروز 25 اردیبهشت ،ایلیای ما یکماهه شد .انگار همین دیروز بود که برای نخستین بار اندام عروسکی و ریز نقش و نازنینش را برای اولین بار بغل گرفته بودم . و حالا پسر من یکماه از مسیر طولانی و انشالله پربرکت و سلامتش را طی کرده .
هنور حس من به عنوان پدر و شاید حس همسرم به عنوان مادر،یک حس نو و تازه است و هنوز برایم غریب و شگفت انگیز است این حس پدرانه و لحظات در آغوش کشیدنش خواستنی ترین لحظات است اگرچه که کمتر شده که ایلیای بابا ،بدون درد و پیچ و تاب ،بغل باباش جا گرفته باشه.اینجور وقتها هم که انقدر خواستنی میشه واسه باباش که با بوسه های فشاری باباش ، بیشتر عصبی میشه و گریه میکنه( چه کنم دیگه !!)
امروز برای ایلیا یک برنامه ساده و خودمانی به اتفاق مادرش ، به مناسیت یکماهگیش ترتیب دادیم . یک کیک کوچیک که یک شمع به روی آن به نشانه ماه اول زندگیش روشن شده بود و چند تا غنچه گل برای غنچه زندیگیمان.
اینم چند تا عکس از ایلیای بابا در ماه یکماهگی و چند تا عکس قبلترش.
و چند روز قبلتر ایام حمام ایلیا: