ایلیاایلیا، تا این لحظه: 10 سال و 22 روز سن داره

تولد یک زندگی

کابوس بارداری

1392/8/2 19:17
378 بازدید
اشتراک گذاری

همزمان با همسرم که دوره بارداری را میگذراند همسر یکی از نزدیکترین دوستانم نیز باردار شده بود .تقریبا به فاصله چند هفته با هم باردار شده بودند و من به شوخی میگفتم انگار شما دونفر بر سر باردار شدن هم با هم رقابت دارید و با هم  همچشمی کردید .  
خوشحال بودم که دوست صمیمیم  نیز همزمان با من دارد تجربه پدر شدن را طی میکند و به احتمال زیاد هردوی ما داریم تجربیات یکسانی را در کنار همسرانمان  میگذرانیم و از این جهت اوقات خوشی داریم و البته این اوقات ،خالی از اضطراب و نگرانی هم نیست .
گه گاه  هردویشان با هم تلفنی گفتگو میکردند و همسرم از تجربیات و اطلاعاتش برای بهتر گذراندن دوره ابتدائی بارداریش به او راهنمائی و کمک میداد .

اما نمیدانم چه شد و چه اتفاقاتی روی داد که  از طریق همسرم مطلع  شدم که همسر رفیقم متاسفانه جنین خودش را که چند هفته ای بیشتر از عمر کوتاهش نمیگذشت ،سقط کرده و دوره بدی را میگذراند . شرایط بدی ست و آدم نمی داند اینگونه وقتها چه باید بگوید . مطمئنا مساله دردناکیست برای یک زن.... چیزی شبیه یک کابوس .
گویا بی توجهی و اهمال در هفته های اول بارداری که قاعدتا خانم ها باید بسیار مراقب  باشند و کار سخت و حرکات سنگین نکنند و البته شوهران محترم هم کاملا مواظبشان باشند، عامل اصلی این اتقاق تلخ بوده . این دوست ما همان هفته های اول که متوجه باردار بودن همسرش شده به اتفاق خانمش اقدام به سفر زیارتی میکنند که خب این مسئله کار صحیحی نبوده و فشار زیادی میتوانسته به خانمش وارد آمده باشد.
داشتم به این فکر میکردم که چقدر میتواند سخت  باشد برای مادری که خودش را در آستانه حس مادر شدن میبیند ،ناگهان بخاطر صدمه و سقط جنینش دچار محرومیت از این حس شود .
حس حیاتی که هنوزپا به عالم  پایین  نگذاشته دوباره به همان ماوای گرم آسمانیش بازگشت  ... البته شاید این برایش بهتر شد ! چون گاهی فکر میکنم دنیا چندان هم دیدن ندارد!!
هرچه هست  برای ما مردها تجربه این حس ممکن نیست فقط میتوانیم  مشاهده گرش باشیم و  با مساعدت و مراقبت از همسرمان سعی کنیم  تا  بتواند با این قضیه سریعتر کنار بیاید و از آن بگذرد .
تا جاییکه میدانم بحث سقط  برای زنان ساده نیست و قضیه دارو و درمان مورد نیاز بعد سقط ، خودش مصیبتی ست آنهم در این دوران وفور نعمت و دارو !!
بعد این ماجرا سختگیریهای من  نسبت به همسرم  کمی بیشتر شده و مدام باید هشدار و تذکر بدهم که سنگین بلند نکن ، بالا و پایین نپر و چه و چه  ، که گاهی هم طفلک به این قضیه معترض می شود که خودم حواسم هست ( که نیست !)
نمیدانم حکمت بعضی اتفاقات چیست ولی امیدوارم و دعا میکنم هیچ زنی تجربه تلخ سقط را تجربه نکند و این دوست عزیز من و همسرش در آینده ای نزدیک بتوانند  مجدد تجربه زیبای پدرو مادر شدن را اینبار به سلامت  تا آخر طی کنند و خداوند کودک سالمی بهشان عطا کند .


امضا :پدر


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

madarkhanomi
3 آذر 92 11:13
انشاله که به سلامتی این کوچولو به دنیا بیاد