دور از خانه (قسمت دوم)!
بعد از مدت نزدیک به یکماه دوری از همسر و جوجه کوچولوی خودم ، دیگه حجم دلتنگی های ما زیادی قلمبه شده بود واسه همین هم عزم سفر کردیم و رفتیم کنار اهل و عیال .البته مناسبتی هم سبب ساز این حرکت ما شد که همانا فرارسیدن سالگرد ازدواجمون بود .( بادا بادا مبارک و از این حرفا)
جیگر بابا توی این مدت یکماهه که ندیده بودمش تا حد مناسبی وزن گرفته و حدود 4.5 کیلو شده و نازتر هم شده . ایلیا تا یک هفته دیگه سه ماهش تموم میشه .
یک هفته ای کنارشون موندم و دوباره برگشتم خونه . بنابراین هنوز ایلیا و مامانش خونه باباجون مامانشه !
جوجه دوماه و نیمه من هنوز بیشتر وقتش به خوردن و گریه کردن میگذره .اگه زور زدن رو هم بهش اضافی کنین دیگه وقت اضافی نداره که به ما بده !! البته اتفاق مهم و تغییر اساسی ای که تو رفتار ایلیا مشاهده میشه اینه که .... اینه که .... لبخند میزنه عزیز دل بابا. آخ دل میبره پدرسوخته !
این لبخندش تو عکس بالایی یه جورائی شبیه لبخندای ملیحی میمونه که سیاست مدارا سر میز مذاکرات به طرف سیاسیشون تحویل میدن . دروغ میگم ؟!! خداوکیلی اگه ایلیا با همین تریپ لبخندش ،توی مذاکرات هسته ای جای محمدجواد ظریف شرکت میکرد یحتمل الان کاترین اشتون پرونده هسته ای ایرانو بسته بود ( البته اگه جای اشتون،نوه دختری کاترین خانم طرف مذاکره میشد!)
جیگر بابا استعداد خوبی هم تو تغییر چهره داره ! البته این تغییرات یه جورایی تحمیلیه !! بعله دیگه ، این مامان و مامان بزرگشن که سر به سرش میذارن و حالا واسه ما یه دخترهم کنار پسرمون ازش ساختن
البته بگم ایلیا با دستمال سربندش خیلی خوش تیپ تر و فتوژنیک تر میشه تا اینکه چارقد سرش کنن. از همین حالا باید مواظبش باشم دخترا تورش نکنن
امضا:
پدر