ایلیاایلیا، تا این لحظه: 10 سال و 22 روز سن داره

تولد یک زندگی

دور از خانه (قسمت دوم)!

1393/4/17 20:39
226 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از مدت نزدیک به یکماه دوری از همسر و جوجه کوچولوی خودم ، دیگه  حجم دلتنگی های ما زیادی قلمبه شده بود واسه همین هم عزم سفر کردیم و رفتیم کنار اهل و عیال .البته مناسبتی هم سبب ساز این حرکت ما شد که همانا فرارسیدن سالگرد ازدواجمون بود .( بادا بادا مبارک و از این حرفامحبت)

جیگر بابا توی این مدت یکماهه که ندیده بودمش تا حد مناسبی وزن گرفته و حدود 4.5 کیلو شده و نازتر هم شده . ایلیا تا یک هفته دیگه سه ماهش تموم میشه .

یک هفته ای کنارشون موندم و دوباره برگشتم خونه . بنابراین هنوز ایلیا و مامانش خونه باباجون مامانشه !دلخور

جوجه دوماه و نیمه من هنوز بیشتر وقتش به خوردن و گریه کردن میگذره .اگه زور زدن رو هم بهش اضافی کنین دیگه وقت اضافی نداره که به ما بده !!  البته اتفاق مهم و تغییر اساسی ای که تو رفتار ایلیا مشاهده میشه اینه که .... اینه که .... لبخند میزنه عزیز دل بابا.  آخ دل  میبره پدرسوخته !خندونک

 این لبخندش تو  عکس بالایی یه جورائی شبیه لبخندای ملیحی میمونه که سیاست مدارا سر میز مذاکرات به طرف سیاسیشون تحویل میدن . دروغ میگم ؟!!چشمک خداوکیلی اگه ایلیا با همین تریپ  لبخندش ،توی مذاکرات هسته ای جای محمدجواد ظریف شرکت میکرد یحتمل الان کاترین اشتون پرونده هسته ای ایرانو بسته بود ( البته اگه جای اشتون،نوه دختری کاترین خانم طرف مذاکره  میشد!)قه قهه

 

جیگر بابا استعداد خوبی هم تو تغییر چهره داره ! البته این تغییرات یه جورایی تحمیلیه !! بعله دیگه ، این مامان و مامان بزرگشن که سر به سرش میذارن و حالا واسه ما یه دخترهم کنار پسرمون ازش ساختنخنده

 

البته بگم ایلیا با دستمال سربندش خیلی خوش تیپ تر و فتوژنیک تر میشه تا اینکه چارقد سرش کنن. از همین حالا باید مواظبش باشم دخترا تورش نکننبوس

 

امضا:

پدر

پسندها (2)

نظرات (0)