ایلیاایلیا، تا این لحظه: 10 سال و 22 روز سن داره

تولد یک زندگی

دومین یلدای ایلیا

1394/10/2 0:43
434 بازدید
اشتراک گذاری

صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است
وقت گل خوش باد کز وی وقت میخواران خوش است


از صبا هر دم مشام جان ما خوش می‌شود
آری آری طیب انفاس هواداران خوش است

 

سلام  به همه دوستاب خوبمون . ایشالا که شب یلدای خوبی رو کنار کوچولوهاتون در محفل گرم و با صفای خانوادگی پشت سر گذاشته باشین.

ما هم به اتفاق ایلیای کوچولومون شب قشنگی داشتیم پر از رنگهای قشنگ و مزه های رنگارنگ... 

مامان ایلیا از روز قبل شروع به تهیه و تدارک یه جشن کوچیک خانوادگی گرفت و با زحماتش کلی خوراکی خوشمزه و اشتها اور واسه ایلیا و البته باباجون ایلیا مهیا کردن... و  شازده کوچلوی ماهم تو این مدت با پرسه زدن و منگنه شدن به مامان جونش نقش تستر رو ایفا کردن(تست کننده )!!

بعله .. از زمانی که ایلیا دایره کلماتش رو توسعه داده یک کلمه رو خیلی خوب و به موقع ادا میکنه اونم کلمه .."موخوام "یا همون میخوام !!..آرام هیچ خوردنی یا نوشیدنی وجود خارجی نداره که ایلیا اونو دست ما ببینه و نگه موخامخنده..بخصوص که کسی از اعضای خانواده در حال خوردنش هم باشه ...حالا حسابش رو بکنید که دیدن این همه میوه و خوراکی جذاب برای شب یلدا  چه موخوام موخوامی راه بندازه تو خونه !

واسه همین ایلیا  از روز قبلش با موخوام موخواماش یه جورائی رو مخ مامان جونشم هم که سخت مشغول تدارک بود راهپیمائی میکرد . گوشه ای از شیطونیاشو در شب یلدای پارسال تو همین وبلاگ تصویر کرده بودیم (اینجا) با این تفاوت که پارسال روی روئروئکش مدام اینور و اونور میرفت و با همون محدودیت   همه چیزو وارسی میکرد ولی امسال  که دیگه هیچ چیز از دستش در امان نیست ...پارسال شوق زیادی داشتیم واسه اولین سالی که ایلیا تو شب چله کنارمون بود و خدا به ما مرحمتش کرده بود ...امسال هم حال و هوا  یه جورائی دیگه با حضورش متفاوت و دلچسب بود . مطمئنن بقیه مامان باباها هم همین جور تجربه هارو داشتن .

در کنار خوردنیها و شادی شکم ، صد البته که روح و روانمون رو هم با اشعار حافظ و مولانا صفا میدیم تو این شبا .. ما هم با تفالی به خواجه  شیراز  رونقی به شبمون دادیم و شعری رو که مطلعش رو اول این پست نوشتم  از خواجه بزرگ تفال کردیم که مضمونش زیبا و امید بخش بود .

به امید اینکه همه شبا ی زندگیامون  به همین زیبائی و شادمانی باشه و فراموش نکنیم بچه ها و کودکانی رو که هیچ سفره ای برای شادی ندارن  و دعا برای اونها ، این پست رو با چندتا از عکسای شب بلدای امسال ایلیا تمومش میکنم ...راستی ما امسال هندونه شب یلدائی نگرفتیم  ..یه جورانی تحریمش کردیم ...یعنی دلالای بازار میوه رو تحریم کردیم بحساب خودمون ...والله چه خبره اخه ... هندوونه نبود که نبود  چی میشه مثلن ...یعنی چی شد مثلن ...  هیچی... این شبم گذشت 

 

این یعنی من اینجام ...تا چند لحظه دیگه البته اونجام! کنار خوردنیها ..آخه موخوام خندونک

اینجا داره میشماره که از کدوم شروع کنه ...اول میرم سراغ میوه ..نه شیرینی ..نه با هم میخورم!

بعله اینجا دیگه شب چلمونو افتتاح فرمودن با بلند کردن پرتقاله!

اینجام که معلومه صدای مامانشو که میگه "ایلیا بیا کنار هنوز  وقت خوردنشون نیست" نشنیده میگیره ..اصلن چی میگی مامانی ...صدات نمیاد !!

اینجام داره یه چشم غره به بابا میره که صداشو در نیارم ک داره چی ور میداره  

بقیه ماجرا هم دیگه قابل عکاسی نبود !!

خوش باشید کوچولوهای نازنین .تا بعد 

پسندها (1)

نظرات (0)