ایلیاایلیا، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

تولد یک زندگی

ده ماهگی و اولین قدمهای لرزان زندگی

1393/11/7 17:42
212 بازدید
اشتراک گذاری

سلام


"به کودکیت که نگاه میکنم باورم نیست روزهای امروزت را

شبیه معجزه ای که در ده ماهگی هنوز برایم تازه و شگفتی

لحظه لحظه حیات کوتاهت ،دچار چنان لذتی میکندم که اگر دوباره متولد میشدی و  دوباره... باز هم تازه گی و شگفتی این شکوفندگی برایم تمام شدنی نبود.

اصلن تو خود معجزه ای . معجزه حیات ... معجزه زندگی ... معجزه بزرگ شدنی که مملو از معجزات کوچکیست که جلوی چشمانمان رخ میکند. انگار روزانه در درونت معجزه ای تو را به سوی تکمیل شدن میبرد و مرا تک تک تصاویر این معجزه ها سرشار لذتم میکند

معجزه دیدنت برای اولین بار ، درآغوش کشیدنت  برای اولین بار ،بوییدنت برای اولین بار ،  شنیدن اولین گریه هایت ،خندیدنت برای اولین بار   ، نشستنت برای اولین بار ،سینه خیز رفتنت برای اولین بار ، ایستادنت برای اولین بار ، بازی کلماتت برای اولین بار و اینک نخستین قدمهای لرزانت  برای رفتن...

زود خواهد رسید زمانیکه  این قدمهای لرزان ، استوار و محکم شود و شمار قدمهایت نیز بیشمار. عجله نکن کودکم . روزگار تو هم عجول نباش.بگذار بیشتر ببینم ".

 

 

بعله ... عرض کنم که دیدن اولین قدم برداشتنهای ایلیا مارو چنان بوجد آورد که برای لحظاتی شاعر شدیم . (الان حس و حال حافظ و سعدی و شاملو رو خوب درک میکنم البته اینکه اونا از دیدن بچشون شاعر شدن یا عوامل دیگه ای دخیل بوده رو نمی دونم  !)

همونطور که در عکسا مشاهده میشه ایلیا میتونه اگه بلندش کنی چند قدمی راه بره و خودشو بندازه تو بغلت . اون دستای داخل کادر هم که مشاهده میشه دستای مامانشه که داره تشویقش میکنه بیاد به سمتش و ایلیا هم چنان ذوقی میکنه  که انگار رو ابرها میخواد راه بره ... البته هنوز نمیتونه خودش بلند شه وراه بره و زود میفته ولی همینقدر هم واسه ما حس فوق العاده ایه ... نمیدونم ..شاید ما هم که داریم به طور عادی و بدیهی راه میریم و قدم بر میداریم باید همین قدر مثل ایلیا ذوق داشته باشیم ولی .... آره دیگه زندگی همه چیرو عادی میکنه و شگفت انگیزیش رو از بین میبره واسه همینم  هست برای  ما که بچگیمون سالهاست گذشته و درکی ازش نداریم و دیگه دنیارو از دریچه شگفت انگیز کودکی  نمیتونیم بینیم ،دیدن کودکمون که مراحل رشد رو یکی یکی داره طی میکنه میتونه بهترین یادآوری برامون باشه که زنگارهای ذهنی رو از روی این روزمره گی لعنتی و عادی سازی پدیده ها برداریم و معجزات زندگیمونو بیشتر ببینیم ...بگذریم قرار نیست فلسفه بسلفیم ... اینارو هم که گفتم بیشتر برای یادآوری خودمه . فعلن فقط ایلیای بابارو عشقه که چه عشقی میکنه با این چند قدم و من و مامانش چه عشقی با اون .

 

 

 

 

 


البته یه چیزم از این راه افتادنه بگم که همشم کیف کردنو خوش بحالی نیستا و یه گوشه اش هم نگرانیه !! من و مامانش گاهی با خودمون میگیم این وروجک الانش که مدام چار دست و پا رو زمین بند نمیشه یا وقتی تو روروئکشه مثل موشک سطح خونه رو زیر پا میزاره و چیزی از دستش (اگه برسه ) در امان نیست ، وقتی راه بیفته خدا بخیر کنه دیگه ... البته بیشتر نگران آسیب زدن به خودشیم تا خونه زندگی ... تا حالا هم خدا بخیر کرده ... میگن خدا مواظب بچه ها هست ما هم  وقتی ایلیا راه بیفته فکر کنم تلاشمونو برای کمک به خدا باید بیشتر کنیم!راضی

خدا همه بچه جونیارو حفظ کنه .امین .

تابعد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

zarrin
27 بهمن 93 0:33
سلام،ماشاله‌به‌این‌پسری‌که‌توده‌ماهگی‌داره‌راه‌میره،منم‌خوشحال‌شدم‌ازخوشحالیش،ایساله‌خدابه‌این‌پاهای‌کوچولونیرووانگیزه‌بده‌تاهمیشه‌موفق‌بشهسلام ممنون از لطف و مهربانی شما. خدا همه بچه ها رو سلامت بداره منجمله فرزندان شما رو .