ایلیاایلیا، تا این لحظه: 10 سال و 22 روز سن داره

تولد یک زندگی

رفتن ایلیا به سفر

1393/12/19 1:04
405 بازدید
اشتراک گذاری

سلام . امشب واسه بابا شب سختیه ...چون امروز کوچولوی شیطون من بهمراه مادر و خانواده مادری راهی سفر شدن ...سفر به شهر مادری ایلیا. من هم بدلیل نگهداری از مادربزرگ ایلیا(مادرم) نتونستم پسرمو همراهی کنم . کوچولوی بابا قراره آخرین روزای سال رو دور از باباش و در کنار مادر و خانواده مادری بگذرونه ...مطمئنم اونجا بهش  خوش میگذره و همه خانواده مادری منجلمه خاله ها و دائی ها ش اونو دوست دارن و حسابی بهش توجه میکنن... از این بابت واسه پسرم خوشحالم ...ولی دیدن جای خالیش (بخصوص روی اون روروئک کوچیکش با بوقی که براش درست کرده بودم و خوبم صداشو درمیاورد ) و سکوت خونه بدون حضورش برام سخته . مامان بزرگ و پدربزرگش(پدری) هم  از نبودنش دمق و غمیگنن و بقول مامانم ، انگار با رفتنش شادی و خنده هم رفته.

همونطور که تو پست قبلی مامان ایلیا نوشته بود مامان بزرگ و بابابزرگ ایلیا (مادری) قرار بود بیان پیش ما ... اونا یه هفته ای پیش ما بودن و با حضورشون فضای شاد و مفرحی برای ما و ایلیا فراهم شد . شیطونیا و سرعت انتقال ایلیا در یادگیری کلمه ها (هرچند نامفهوم ) و تقلید از حرکات و کارای اطرافیان , حسابی این مدت همه مارو بوجد میاورد و غرق شادی و لذت میکرد .

تا چند روز دیگه ایلیا وارد دوازدهمین ماه زندگیش میشه . منم فقط از راه دور میتونم واسه دلبندم دعا کنم و آرزو کنم با مامان و خانواده مادری به سلامت برسن به مقصد و بعدشم بهش خوش بگذره  و شادمان باشه . امین

تا بعد.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)