ایلیاایلیا، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

تولد یک زندگی

تولد مامان ایلیا

1393/6/16 12:06
156 بازدید
اشتراک گذاری

این روزا ایلیا کمی دچار بدخوابی و بهونه گیری شده . پسربابا خارش لثه هاش بعضی وقتا حسابی آزارش میده (پنجمین ماه ) . روزا کمتر میخوابه و خوابش سه دقیقه ای شده ! شیرخوردنشم شده بازی  بازی . خب طبیعت اکثر شیرخوارها تو ماه چهارم  و پنجم به بعد اینطوریه و مادر و پدرها  با تغییرات رفتاری کودکشون دچار سردرگمی و گاهی نگرانی میشن . واسه ما هم این قاعده مستثنی نیست .

پسرکوچولوی من اگه خوب خوابیده باشه و خوابی آروم داشته باشه (مثل عکس زیر)

دراین صورت اخلاقش خوبه و اجازه میده خوب باهش ور بریم و بوس بوسش کنیم و از این کارا مثل این حرکت

اما اگه خوب نخوابیده باشه و خارش لثه هاش اذیتش کنه که دیگه فقط باید دور دورش بدیم و بچرخونیمش.  آره دیگه یه خورده بدعادتم شده فلفلی بابا.

البته بغیر مامان و باباش  و دیگر اعضای فامیل و خانواده و دوست و آشنا، کسای دیگه ای هم هستن که علاقه زیادی به بوسیدن ایلیای ما دارن ملاحظه بفرمایین:عصبانی

بعله دیگه ... تازه این چیزی نیست و اکثر جاهاش خوب شده . خدا نسل این پشه هارو از رو زمین ور داره ( عجب دعائی ). این عکس نشونه های کوچیکی از بلای عظیمیه که این پشه  های از خدا بیخبر سر کوچولوی من آوردن . البته منم بلائی سرشون آوردم که هرکدومشون که از چندکیلومتری خونه ما رد میشن یاد هلوکاست بیفتن !! (شما نشنیده بگیرین ).

اما همه چیز هفته گذشته برای ما  آزار دهنده هم نبود .چیزای خوبم داشتیم که بهترین و مهمترینش سالروز تولد مامان ایلیا بود که چند روز قبل با یه مراسم کوچولوی خودمونی برگزارش کردیم . این اولین سالیه که  تولد یکی از ما دونفر دیگه با تنهائی خودمون همراه نیست و یه موجود نازنین و آسمونی به جمع دونفریمون اضافی شده و خودشو تو قلب و دلمون و البته جاهائیکه هستیم اضافه کرده . بابت اینم از خدا متشکریم .

لازمه اینجا از همسرم بابت تلاشهاش در فرزندداری و مراقبت از کوچولومون و زحمات دیگش در قبال من و خانواده تشکر کنم و تولدشو یه بار دیگه بهش تبریک بگم  و آرزو کنم که سلامت و شاد سالهای طولانی در کنار من و بچه هامون !! بسر ببره ( معلوم نبود دعا کردم یا نفرین !)  شوخی کردم بابا ... حالا همین یه جوجه تازه از تخم در اومده رو به یه جائی برسونیم تا بعدی...والا بخدا گیج ( خیلی وام میدن که هی بچه بیاریم ... نفسشون از جای گرم میاد  دیگه !!)

تو این عکس ایلیا میخواد جای مامانش کیک تولدشو فوت کنه ولی از بس مات و خیره شمهارو نگاه کرد شمعا خودشون خودبخود خاموش شدن !!( طفلی پسرم هیپنوتیزم شده بود )

جدیدا ایلیا علاقشو به راه رفتن نشون داره میده و اگه سرپا نگهش داریم یه چند قدمی پا ورمیداره . احتمالا  هنوز سینه خیز نرفته میخواد بدو بدو کنه . اینم عکسی از این وضعیت

همونجور که ملاحظه میشه تو عکس آخری ، ایلیا یهوئی خارش لثه گرفته و دستش رو تا پهنا کرده تو دهنش و کمی بعدتر که دیگه تو عکس دیده نمیشه جیغش میره هوا . طفلی لثه هاش اذیته خب.

واسه آخر مجلس هم یه عکس درخواستی از ایلیا در لباس حموم میذارم که انگاری مخاطب خاص پیدا کرده ! و از مامان و دوست و وبلاگر گرفته تا خود ریس جمهور  برکینافاسو علاقه مندن تریپ حموم ایلیا رو بیشتر بذاریم تو وبلاگ .

منم از آخرین حمومش تو حوله پیچیده یه دونه خوشگلشو میذارم.بچونو تحویل گرفتیم خندونک

 دیگه اینکه ...هیچی دیگه حرفی نمونده تا بعد .

پسندها (1)

نظرات (0)